Monday, April 13, 2009



امروز جمعه نیست،،،۲ شنبست،تنها بودم ،گفتم یکم بنویسم،مریم رفته ال عین از طرف مدرسه ،فردا بر میگرده،،،دیشبو امروز کلی‌ بارون اومد،،،انگار خدا دلش بهالمون سوخته.
هرچی‌ با خودم کلنجار رفتم برم بیرون نتونستم.یه فیلم گذشتم ببینم،،،نتونستم!
چرا آدم گاهی نمیتونه؟
یا شایدم گاهی میتونه!
خلاصه من در تونستنو نتونستن سرگردونم.هر چی‌ فکر می‌کنم هیچ چیز مهمی که تو ذهنم مونده باشه یادم نمیاد،جز حال بدم که مزمن شده.
تفکیک کردن یادم رفته....آها..یه چیزی یادم اومد،
دوست عزیزم چند روزه بحث عشق‌و خدارو پیش کشیده،،،عشق زمینی‌،،عشق خدایئ،،،
خوبه یکم اینجا راجع بهش حرف بزنم،،،یار mehrbanam میگه(عشق باید فقط به خدا باشه،،همونطور که کسی‌ دوست نداره عشقش به کسی‌ دل بده،،خدا هم از ما می‌خواد تنها به اون عشق بورزیم...هیچ عشقی‌ بدون خدا معنی‌ نداره،،و می‌شه عشق اونو در همه جا دید،،پس اگر با عشق زمینی‌ از خدا دور بشیم ،،خدا رو از خود میرنجونیم.
خوب عزیز من،،خدایئ که خودش عشق با رنجش بیگانست.این بحث میتونه خیلی‌ فلسفیو عرفانی باشه،،،هم با فلسفه به نتیجهٔ دلخواه رسید،،هم با عرفان غرق در معنی‌ شد.یه زمانی‌ فکر می‌کردم همهٔ ما با عشق آفریده شدیم،،کم ، یا زیاد،ولی‌ به این نتیجه رسیدم،،،اینطور نیست ،،بعضیا با عشق برای عشق دادن،،و بعضیا بی‌ عشق برای عشق گرفتن آفریده شدن...حالا اونأی که عشق میدان،،چند درصدشون از این راه به خدا میرسن...و اونأی که میگیرند...چقدر میفهمن؟
اونأی که عشق میدان هم دو دستن...اونأی که با عشق کامل میشن،،،اونأی که با عشق خودشونو راضی‌ می‌کنن...
به هر تسلیمی میگیم عشق،به هر ایثاری میگیم عشق،،،، گاهی به هر ذلتی میگیم عشق،،،آره عشق به آدما گاهی ذلت
میاره.وقتی‌ به انسان عشق میدی،،،تورو اسیرش می‌کنه،،زندونی مهر خودت میشی‌...
گاهی اگر بخت یاری کنه زندان بانش میشی‌...گاهی!!!!!
بهش گفتم،خدا بی‌ نیاز از عشق ماست،،،چون خودش عشق...گفت : خدا کمترین توجه به غیر از خودشو نمیپذیره..
پس فرقش با من عاشق زمینی‌ چیه؟یه مثال،،پدرو مادر عاشق همهٔ کسانیو که بچشونو دوست دارن ،،،دوست دارن.
عشق حسادت نداره
عشق نق نمیزنه
خدا منو تو نیست،،،ما از اونیم اون از ما نیست.خدا عشق‌و با عشاق مثل بذر به روح انسانها می‌‌پاشه
زندگی‌ مارو میسازه،،نه ما زندگیو،،،عشق مارو میسازه ، نه ما عشق‌و...خدا از بوی عشق به وجد میاد،،،
من ابراهیمو یعقوب نیستم،،تو هم نیستی‌.
دلیل زندگی‌ عشق،،،میتونی‌ بعدی،،میتونی‌ بگیری....
کدوم مارو راضی‌ می‌کنه؟

Tuesday, March 17, 2009



خیلی‌ وقت می‌خوام بنویسم، ولی‌ سخته این همه فکرو کم کم بیارم رو کاغذ!
راستی‌ امشب شب ۴ شنبه سوریه،،،ولی‌ ما خونه ایم.نه آتیشی، نه آینه ای
امشب باز دلم گرفته.چیز جدیدی نیست،،ولی‌ خوب،،،،،گرفته مثل آسمون ابری،،،هرچند اینجا گرم ،،باز داره گرما خودشو میرسونه،،عقب نیفته.
هفتهٔ قبل مریم ۱۶ ساله شد،،،،،،
جالب اینجاست اون بزرگتر می‌شه، و من فاصلهٔ سنیم ازش کمتر!
چراشو نمیدونم!
دارم کوچیک میشم،،،لوس میشم،،،گستاخ میشم،،،دلم می‌خواد بد بشم،،،گاهی بی‌ ادب بشم،،،
هرچی‌ نبودام باشم، یا بشم.
کاش آتیش بازی می‌کردم، یا کاش بارون میومد.
کاش همه جا بوی عشقو حس می‌کردم.کاش بله پروازی داشتم!!!
همهٔ هستی من آیهٔ تاریکیست،،،کاش هیچ چیزی برای ترسیدن نبود،،کاش هیچ کس محکوم نبود،،و هیچ قاضی وجود نداشت.
کاش تن ما از شلاق hesrato ترس زخمی نبود.
بالهائ khsteye من
برای پرواز جانی ندارن.
آخ،، تا شروع می‌کنم،،غصه زود خودشو میرسونه.
راستی‌،،نه سبزه سبز کردم، نه ماهی‌ دارم،،،نه،،،،،،،
یهو یادم اومد،،،ای
هی‌ میگن بنویس،،خوب،،اینم از نوشتن من...کاش فروغی بود،،گپی‌ میزدیم!
شاید فردا روز دیگیی باشه!

Friday, February 20, 2009

Maryam



انگار جمعه‌ها منو صدا میزنن
دیروز روز عجیبی‌ برام بود
مریم تو تلنت شو مدرسه اول شد بهترین سولو سینگر
وقتی‌ خوند،،،تمام وجودم می‌‌لرزید،از شادی،از افتخار
وقتی‌ اسمشو اعلام کردن،،،انگار دنیا مال من بود
حسی که نمیتونم بیانش کنم
یه لحظه خودمو در صداش حس کردم
هرکی‌ یه چیزی میگفت
صداش برای همه عجیب بود
یکی‌ گفت،،،دخترتو،،میبینی‌؟
یکی‌ گفت،،،از کی‌ صداشو به ارث برده؟
حاضرم برای رسیدنش به آرزوهش هر کاری بکنم
هر کاری که برای خودم نکردم
دختری صبور،،،متکی‌ به نفس و عاشق آواز
صدأئ سبک مثل پر پرنده
صدأئ به نرمیو شور عشق ، دیروز روز سختی بود
ولی‌ پنجره‌ای جدید به روم باز شد
باید برای دیدن فردا،چشمهامو باز کنم
نکنه ،،فردا بیادو من نبینم!



Saturday, February 14, 2009

فروغ


دیروز ننوشتم تا عادتم نشه،،امروز شنبست
یه جوریم،انگار یه چیزی گم کردم
واسه همین گفتم بنویسم.
پریروز سالگرد مرگ فروغ بود،فروغ فرخزاد،،،یه لحظه بهش حسودیم شد
با همهٔ پریشان حالی‌
با آن همه افسردگی
با دلی‌ پر شورو خسته
دلم خواست فروغ باشم
زنی‌ که زنها بیشتر از مردها ازش واهمه داشتن
به یاد فروغ
به تو می‌‌اندیشم
به تو که سرود عشق را با لحن تمنا خواندی
به تو می‌‌اندیشم
به تو که قلب درماندهٔ خود را با من خسته در امیختی
به تو می‌‌اندیشم ،،،ای زن
که مرا با هر کلام، بی‌ منت به درونت خواندی
فروغ عشقت را اینه‌ای در برابرم چه بی‌ دریغ نمیاندی
اینک منم فروغ
خسته از راهی‌ بس دراز
از مرگ تو می‌‌آیم
و سرود عشقت را بی‌ صدا به یاد تو سر خواهم داد.
این خانه بس siaah است!!!!!

نمیدانام چه می‌خواهم خدایا
به دنبال چه می‌گردم شبو روز
چه میجوید نگاه خستهٔ من
چرا افسردست این قلب پرسوز

Friday, February 6, 2009

دیروز



شدم مثل حسنی که به مکتب نمیرفت، وقتی‌ میرفت جمعه میرفت!
درست حدس زدین، بازم جمعه
فکر کنم کم کم باید با سرما و بارون تو این سرزمین بیابانی خداحافظی کنیم.
بهمن منو میبره به فرهنگسری نیاوران، زمانی‌ که دانشجو بودم.
اونروزا به بهانهٔ دههٔ فجر سرمون چنان گرم میشد که احساس میکردیم چه خوشیم!
گروهای موسیقی‌ از استانهای مختلف مارو به وجد میاوردن.
چه شیرین دورانی بود!
من بیشتر گروه بوشهریو دوست داشتم.
قبل از شروع برنامه یکی‌ از دنشجوا الههٔ ناز رو برای من روی سن تو تاریکی‌ میزد...
هنوز وقتی‌ این آهنگو گوش می‌کنم به خواسته خودش به یادش می‌‌افتم.
روزای تو زندگی‌ میان ، که هیچوقت از خاطر پاک نمیشن
گاهی این روزا انقدر تاریکن که با چشم و یاد بسته هم دیده میشن،،و گاهی بقدری روشن که نورش تو خوابم به آدم مثل ستاره چشمک می‌زنه.

( ساعت‌ها به خواب ناز برین ،،،گذر عقربه‌های شما دلمو میلرزونه،،،چشمهای خستهٔ منو به وحشت میندازه،،،)
(خورشید خانم ، هرچند خیلی‌ دوستت ندارم،ولی‌ برای غروب عجله نکن، من هنوز زندم)
(ماه قشنگ شب‌های من برای خود نما‌ای وقت بسیار، ابری نیست، بارون قهر کرده)

Tuesday, January 27, 2009

گپی‌ با دل


.


خدای من ، چقردر منو دوست داری،،،و من چقدر از تو بی‌ دلیل و آسان دورم.
تو در من، و همهٔ عشق در تو
به من پدرو مادر دادی، تا یادم بیاری، عاشقمی
پدرو مادرمو ازم گرفتی‌
حس کردم تنها شدم
ولی‌ تو بودی، همیشه، همه جا.
خدایا
هر روز با خودم تکرار می‌کنم
همیشه با من، و همیشه در من هستی‌.
یادته ،،،چند بار پیشت اومدم،،،التماس کردم، گریستم!
بی‌ ریا، بی‌ توقع
بهم عشق دادی
سیرابم کردی
مگه چطور می‌شه به کسی‌ گفت عاشقتم؟
پشتم مثل کوه، کنارم مثل یه دوست،،همه جا با من بودی.
کمکم کن، تنها، و تنها به عشق تو ایمان بیارم، و به عشق تو بنازم.
منو در کنار عاشقان قرار بده.
هر روز عشقو در من تازه، و من رو در خود زنده کن.
کمکم کن، خودمو در تو ، و تورو در خودم پیدا کنم.