یاد
دو سال زیبای عمر من...یه بار کنکور دادم،با رتبهٔ ۲۷۰۰۰، معلومه هیچ جا قبول نشدم، همیشه شاگرد باهوشی بودم،ولی درس نمیخوندم.اثر ش در سالهای دبیرستان خودشو نشون داد.هوش بی تلاش.تو کنکور فرهنگسرای نیاوران شرکت کردم. نقاشی ایرانی قبول شدم،،از ۲۰۰ نفر هشتم شدم.،،من خیال رفتن داشتم، بازم گفتم، میرم، بعد تصمیم میگیرم.نمیدونستم زیباترین لحظههای عمرمو اونجا خوا هم گذروند.همیشه صبحا دیر میرفتم،،خوش خواب بودم، نه مثل الان.همه چیز اون دو سال قشنگ بود.زندگی کردم،شیطونی کردم.همش خاطره است.کاش همهٔ زندگی دانشگاه بود.شایدم هست، ولی ما دانشجوی زندگی نیستیم.هرچند نمره یه خوبی میگیریم، در( حسادت، تقلب،ریا،تظاهر،بی عشقی،ظلم،،،،،،) یکی از دوست داشتنیهأی که اونجا نصیبم شد، هاله بود و هست..این چند خطو به یاد همهٔ دوستهای خوبم، تو فرهنگسرا نوشتم،،ا،این،کتی، دینا،زهره،محمد،ناصر،مجید،مینا،شادان،مریم،،،،،،و،،،،یادش بخیر.
ارسال شده در جمعه، ۱ آذر ۱۳۸٧ - ساعت ۸:٤۸ ب.ظ - نظرات
No comments:
Post a Comment