Tuesday, November 25, 2008







نوشتن اینجا باعث شده، یاد گذشته بیفتم،،،کاری که مدتیه نمی‌خوام بکنم.به این نتیجه رسیدم، لا آقل گذشتهٔ آدما فقط مال خودشونه.پس بذار همونجا بمونه.خاک میخوره، گاهی‌ پاکش می‌کنم، اگه حالش باشه.یه جائ خوندم، فردا همیشه نتیجهٔ کارهأی که در گذشته کردیمو در حال می‌کنیم.،،،،
همهٔ گذشته درسه،همیشه اونأی میبرن که خوب خونده باشن.مهم نیست چه نمره‌های گرفتن، مهم اینه که فهمیده باشن.،،،من ،خوشبختیو این طور معنی‌ می‌کنم(تمام لحظه‌های بی‌ اشتباهت، یعنی‌ خوشبختی‌ در همون لحظه ها).
از این پس، اگه ازمون پرسیدن( خوشبختی‌، یا نه؟) میگیم:گاهی‌ هستم، گاهی‌ نیستم...ولی‌ بد بخت نیستم، هیچ وقت.،،مثل گریستن از خوشحالیه.

1 comment:

parisa rahimi said...

پریسای عزیز خوشبختی بقولی نسبیه ...هر کسی یه جور دیگه معنی اش میکنه . یکی فقط نون داشته باشه بخوره خوشبخته اونیکی حتی هر چقدر هم داشته باشه باز میخواد زیادتر بدست بیاره و احساس خوشبختی نمیکنه . در مورد مطلب پایینی هم بگم که من از عربها زیاد خوشم نمیاد بااینکه فکر میکنم اشکال از ما ایرانیهاست . راستی من با اجازه ات نوشته پایینیت رو چون به هم خورده بود درست کردم . ببخش که همینجوری میام تو بلاگت و دستکاری میکنم . میبوسمت .