با خودم فکر میکنم،به یه سنی که میرسی،،،کم کم خاطرههات کم میشه،،یعنی خاطره سازی نمیشه.وقتی میخوای به یاد بیاری، فقط تا یه جائ خاطره داری.بقیش یا خاطره نیست، یا ارزش خاطره شدن نداره.مثل اینه که با کمرنگ شدن امیدها، خاطره هم دیگه ساخت نمیشه.
شاید به خاطره اینه که زمان زودتر میگذر.آره همین طور.انگار در گذشته زندگی کردیم،،،بعد بقیه رو دویدیم.راستی امروز با هاله چت میکردم، منو یاد ییچینگ انداخت.کتابی که سالها دوست با وفام بود.ای روزگار...دوستمو فراموش کرده بودم. این کتاب میتونه دوست خوبی واسه همه باشه..بد نیست امتحان کنین.کتاب قدیمیمو که زرد شده بود از پیری،،دادم یکی برد آلمان، که بر گر دونه، هنوز من بدو کتابم بدو.به شما نصیحت یا کتاب به کسی ندین، یا میدین، مس سیریش بهش به چسبین.
نمیدونم چرا همیشه فکر میکردم، آدم عجیبی ام،،کسی که با دیگران فرق داره.نیروی عجیبی دره..حس شیشم قوی داره.فال ورق خوب میگرفتم، انقد خوب که کلی خواهان داشت فالام. تازه کفم میدیدم.
احساس میکردم، میتونم با ارواح ارتباط بر قرار کنم.یه بار یه جعبه گذشتم تو کمد..تا اگه روحی تو اتاقمه بهم به فهمونه.خوب بود، یه مدتی مسخره یه اون شده بودم.
آخه یه مرضم داشتم، خواب روی.
یه بار چنان اهل خونه رو دنبال خودم از این اتاق به اون اتاق کشوندم، که بعدش مجبور شدن، دره خونه رو قفل کنن.
یک بارم منو به تخت با گیرهی لباس بستن.
این نیروهای خارق ال عاده بهم میگفتن، تو با همه فرق داری.
وقتی با همه فرق داشته باشی، باید خودت بازی کنی. اگه نکنی..مثل من بازیچهٔ زندگی میشی.
هیچکدوم اون نیروها، بهم چگونه زندگی کردنو یاد ندادن.
2 comments:
Nasrine azizam, aval bayad az commentet tashokor konamm, manoon azizam,az hamdelit niroo gereftam,dige inke, ba sharmandegi, commentaro eshtebahi pak kardam, mikhastam postesh konam, to safheye asli, age mitooni dobare baram befrest lotfan. moafagh bashi dooste nazainam.
namidoonam chi sedat konam?bezar behet begam setare,setareye aziz, mamnoon ke ba commentat roozamo misazi..kheili az man javoontari,,vali to ham,mesle man zood bozorg shodi.hamishe montazere khoondane nazaratetam.
delha be ham zood tar rah peida mikonan,, mage na?
be S
Post a Comment