حال خوشي دارم و عشق بي انتهاست ......لطف بحر معبود است كه بي انتهاست
جسم اندر تعب است و در سوز و گداز......روح در رقص است و طرب بي انتهاست
مست باده هستم و مي صاف در كنار .......خمار محبت جان جهانم كه بي انتهاست
شب ها بي خوابم و چشم در انتظار..........شايد شهود كنم رخ محبوبم كه بي انتهاست
روزها سكوت كنم و به خلوتي روم ...... در حيرتم كه رازهاي عالم وجود بي انتهاست
وجود ندانم چيست و جان نيز هم .....متحيرم كه انسان شناسي علمي بي انتهاست
فرهاد عاشق است يا عشق محض ......در فكرم كه عشق اصطلاحي بي انتهاست.
فرهاد
No comments:
Post a Comment