Tuesday, December 9, 2008



بیشتر از اینکه دلخور باشم، عصبانیم.
از خودم عصبانیم که هیچوقت نتونستم فیلم بازی کنم،،نه به عنوان هنر پیشه،،مثل همهٔ آدما....اینم باید یاد گرفت...راهی‌ برای رسیدن بخود،،همون خودی که همه فکر می‌کنن بهش رسیدن.
بعد بما یاد میدن چه جوری بهش برسیم.
خوب ، راه به خود رسیدن، راه عبور از آدماست.عصبانیم ، چون نتونستم یاد بگیرم،گاهی که آدم از خلوتش میاد بیرون و ذره‌ای از درونشو با دیگران تقسیم می‌کنه،هم فکری نمیخواد،،هم دلی‌ می‌خواد.نمیشه هم فکری خواست،،چون آدما مثل هم فکر نمیکنن.
اینجاست که ممکنه نه تنها هم دل پیدا نکنی‌،، محکومم بشی‌.
پس همون بهتر که در خلوتت بمونی.
اینم تجربه روزهای بارونی‌ ،،،دیگه حاضر نیستم تکرارش کنم.

2 comments:

Anonymous said...

ولی من هیچوقت دوست ندارم یاد بگیرم فیلم بازی کنم. اگر فیلم بازی کنم فردا صبح که بیدار می‌شم چشمهای خودم رو نمی‌شناسم. همیشه وقتی به خاطر سادگیم توی سرم می‌زنن و می‌گن خیلی ساده‌ای٬ خیلی خری٬ در جواب می‌گم در خیلی مواقع دوست دارم اونی باشم که تا خرخره کلاه سرش رفته و نه اونی که تا خرخره سر کسی کلاه گذاشته. اینکه آدم کلاه سرش بره هم گاهی به نفع آدمه.

Anonymous said...

The best quote I have ever read
Never Explain
Your friends do not need it and your enemies will not believe you anyway
Elbert Hubbard